سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بدترین دانش آن است که هدایتت را تباه کند . [امام علی علیه السلام]
 

 

 

فرص الخیر( فرصتها مانند گذشتن ابرها میگذرند)

بسم رب الشهدا

وضو گرفته ام و با سلام به مادر مهربان تمامی عالَم قصد نوشتن می کنم. این چند خط که نمیدانم چه از آب در خواهد آمد هدیه ناقابلی است به حریم عفیف و نجیب همه خواهرانم در عرصه مجازی و دنیای حقیقی. میخواهم در این نوشته با کسی سخن بگویم.کسی که این روزهای اخیر بسیار خون به دل مادران و خواهران و همسران و دختران شهدا کرد.! حدس میزنید مخاطب من کیست؟ شاید فهمیده باشید. درست است می خواهم با کسی به اسم زهره رهنورد صحبت کنم.

سرکار خانوم رهنورد

اول به رسم ادب که به حق شایسته بچه های حزب الله است ســــــــــــــــــــــــــلام و بعد غرض از مزاحمت اینکه می خواهم با شما چند کلامی صحبت کنم. چند وقتی می شود که به دنبال مجالی برای صحبت بودم اما میان خودم و شما نقطه اشتراکی که پایه صحبت باشد نمی یافتم. می خواستم چیزی باشد که به آن احلطه داشته باشم و مشا هم از آن سر در بیاورید. شنیده ام که قرآن پژوهید اما من متاسفانه چیزی در این زمینه نمیدانم و نیم علم این است که بگویی لا ادری پس این موضوع را رها کنیم. و من هم به قول لینک یکی از ددوستانم بانوی اقتصاددانم اما با چیزهایی که از شما میدانم آنقدر به سیاستهای آمریکایی چشم دوخته اید که صحبت از اقتصاد مظلوم کشورم که زیر پای ستوران جنگ نرم شما در حال له شدن است به جایی نمیرسیم. پس مجبورم که به ظاهر رجوع کنم و چیزی میبینم که به نظرم برای شروع بحث مناسب است. نمیگویم یک پوشش و حتی نمی گویم حجاب. می گویم یک کلمه یعنی: چـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــادر. 

هر چند مقایسه میان من و شما به خاطر تفاوت در تعلقات مادی و معنوی، حلقه دوستان و دشمنان و دایره تولی و تبری، قیاس مع الفارق به نظر می رسد اما بیا خیال کنیم که مثل سرگرمیهای مجلات دوران نوجوانی داریم تفاوتهای میان دوشکلِ به ظاهر مشابه را پیدا میکنیم. بگذار برایت از تفاوت میان چادر من و چادر تو چند خطی سخن بگویم.از همین اول هم روشن کنم که این تو! قطعا یعنی تو! و نه کس دیگر و این من حقیقتا و مجازا یعنی مــــــــــــــــــــا.یعنی نسل شریف زنان و دخترانی که خط بطلان کشیده اند بر این مثل پر ایراد قدیمی که میگوید خواهی نشوی رسوا هم رنگ جماعت شو/ که شخصا به جز زمانی که در جمع دوستان هم فکرم هستم هرگز همر نگ جماعت پر رنگ و لعاب اطرافم نبوده ام.اصلا افتخار ما نسل شریف این است که  در جمع غریبه هایی که قلوبشان پر از مرض است بی رنگیم و اگر رنگی هم داریم همان سیاهی چادرمان است که از خون هر شهیدی رساتر است.

اما قبلش بگذار سبک شوم و احساسم را به تو بگویم نمیخواهم جز با فریاد تبری از خودت و همسرت و دوستانت با پس زمینه دیگری این نوشته را بخوانی.آهنگهای لایت رمانتیک شایسته همان جلسات خرابکارانه خودتان است.این نوشته را فقط و فقط باید با مارش جهاد الی الله بخوانی و دیگر هیچ.سرکار خانوم رهنورد بدان و آگاه باش که من با تمام قلبم از تو بیزارم و با تمام توانم در برابر خدا از تو بیزاری می جویم. خدا نکند که اسم مرا در زمره دوستداران تو بنویسند.

سرکار خانوم رهنورد

گفتم شهید یادم افتاد به شهدای فتنه.یادم افتاد به اینکه وقتی تو و همدستانت مردم را تشویق به ریخنن در خیلبانها می کردید وقتی نفس لجام ِ رفتار شما را در دست گرفته بود و جز دلارهای درشت آمریکایی چیزی نمیدید من به حرمتی فکر میکردم که دارد از بین می رود. وقتی تو و دوستانت سرمست پول و سرمایه واریزی به  حسابتان بودید من شب ها به خاطر سرمایه اجتماعی که داشت از بین میرفت خواب به چشم نداشتم. یادم افتاد که اگر فداکاری جوانهای مخلص بسیجی نبود همین کسانی که سنگشان را به سینه میزنی هم چون سگان هار به دامان شما چنگ می انداختند و نابودتان می کردند. حیف که نمیفهمی و هرگز نخواهی فهمید که هر چه هستی را مدیون شهدای انقلابی از آغاز تا کنون

سرکار خانوم رهنورد

گفتم چادر.یادم افتاد بپرسم همین دوستان تو نبودند که در بلوار میرداماد چادر از سر دوست من کشیدند؟ همین دوستان تو نبودند که فریاد زدند بگذار میر حسین رای بیاورد ما چادر از سر تمام زنانتان خواهیم کشید و در مقابل چشمان خودتان خواهیم سوزاند؟ حاشا به غیرت شما؟ کجاست پس آن خروش حیدری؟ نشسته ای و تماشا میکنی که میراث مادر را به یغما میبرند و ساکتی؟ پس کجاست شور حسینی همسرت؟ شعارتان یادت هست؟ نمیدانم شما که از همان ابتدا خواب همه چیز را دیده بودید چطور به خودتان جرا ت دادید نام زیبای مولایم حسین را بر زبان آورید؟ شرم دارم از گفتن اما مینویسم که فریاد بزنم مظلومیت مولایم حسین را! شرم نکردی وقتی پارچه سبز و مطهر حرم مولایم حسین را بر سر سگان این بالانشینان شهر دیدی؟ شرم نکردی از عاشورا؟ خجالت نکشیدی که همسرت این از خدا بی خبران شورشی ِ خارجی عاشورا خداجو خواند؟ راستش را بگو چند تا از این همه بیانیه را خود همسرت نوشته و چند تایش دیکته ناقص تو را یدک میکشد؟ نمیدانم چرا اما در میان همه این ریاکاری ها حضور زنانه پر از شور خودنمایی را حس میکنم. خدا کند که با همانهایی محشور شوی که سنگشان را به سینه میزنی. خدا کند که اگر بهشت هم میروی راه بهشت تو از لندن و واشنگتن بگذرد.خوش ندارم حتی در راه بهشت هم با تو رو به رو شوم که بد جور از تو بیزارم.  و  انشالله این بیزاری مرا خون پاک شهید کبیری آبیاری خواهد کرد تا دنیا دنیاست.

و اما بعد!!! سر کار خانوم رهنورد

سخن کوتاه تفاوت میان چادر من و چادر تو در یک عبارت خلاصه می شود:

چادر برای تو تنها چند متر پارچه است و برای من نشانه بودن

مصداق حرفم همین بس که تو و همفکرانت هر جا که چادر را سد راه ببینید نه فقط چادر که حجاب از سر بر میدارید و هواخواهی ِمشتی انسانِ از خدا بی خبرِ لذت طلبِ هوسران را به جان میخرید.

شاید علت این باشد که تفاوت میان من و تو که منشا تفاوت میان این چادر مقدس است؛ در این است که

تو هنوز هم به دنبال آرایش صورتی و من هر روز در پی ویرایش سیرت هستم

تو میخواهی که دنیایی با ثروتهایش تحسینت کند و من دنیایم همان لبخند محبت مادر شهیدی است که شاید از تمام دنیا یک آجر هم برای خود نداشته باشد، تو میخواهی مرکز توجه باشی و من از حجاب دیده نشدن را آموخته ام. تو میخواهی................

بگذریم که تا همین جا هم اگر حوصله کردی و خواندی لطف حق است میترسم اگر بیشتر بگویم و نفهمی حرفم را و مرا به جهالت متهم کنی. شخصا دعا میکنم که اگر جاهلم میخوانی خداوند تو را از شر جهل مرکب نجات دهد. اگر عاقل باشی بلند میگویی آمـــــــــــــــین

حالا به قول آذرخش عزیزم هستی آیا؟

صدایت را نمیشنوم اما مرا به تجسس چه کار شاید در دلت گفته باشی

خداوند یار و نگهدارت باشد و تو را مشمول هدایت مجدد خود قرار دهد

 

راستی حرف آخر: تفاوت اصلی میان من و تو شاید در این باشد که من به اسلام ناب محمدی پایبندم و تو به اسلام آمریکایی






::: شنبه 89/8/29 ::: ساعت 6:21 عصر :::   توسط رهرو شهدا 
نظرات شما: نظر